در نقد نظر فروید درباره دین ، باید گفت:
الف) فروید ، بىدینى تمامعیار و بلکه ضد دین بود. بنابراین، نمىتوان گفت که او توانسته است بدون سوگیرى درباره دین اظهار نظر کند.
ب) جهانبینى فروید درباره جهان هستى، مادىگرایى صرف است. این جهانبینى، با نظر اکثریت مردم و دانشمندان که در وراى ماده، به هستى برترى معتقدند، در تعارض است.
ج) برداشت فروید از خود» و نیز نظر فروید درباره دین ، غیر از برداشتهاى خود فروید که برپایه داستانپردازىهاى غیرعلمى است، هیچ سند قابل اعتمادى ندارد.
د) از زمان نظریهپردازى فروید درباره ماهیت دین و دیندارى در میان مردم، بیش از صد سال مىگذرد. در این مدت، بىگمان شناخت آدمى درباره قواعد حاکم بر جهان فزونى یافته است و به باور برخى اندیشمندان، دستکم فنآورى گامهاى نهایى خود را برمىدارد، ولى برخلاف تصور فروید، از جریانها و نهضتهاى دینى کاسته نشده است.
مقدمه نظر فروید درباره دین
زیگموند فروید، در ششم ماه مى سال ۱۸۵۶م. در فرایبورگ در موراویا زاده شد. پدرش، یعقوب فروید تاجر پشم و شخصى یهودى بود که البته به آموزههاى دین یهود، التزام چندانى نداشت. مادرش نیز فردى مذهبى نبود. در این فضا، فروید به طور رسمى به بىدینى و الحاد روى آورد.
فروید در زندگى علمى و شغلىاش، فراز و نشیبهاى زیادى را پشت سر گذاشت. او بسیار علاقه داشت که راز معماهاى جهان را بگشاید. در بسیارى از دانشهاى مربوط به انسان؛ مانند پزشکى، عصبشناسى، دینشناسى و روانشناسى گام نهاد و حتى در بسیارى از این حوزهها، براى خود نام و نشانى دست و پا کرد. دین و دیندارى، یکى از حوزههاى کارى فروید بود. او درباره بسیارى از زمینهها و مفاهیم دینى، همچون پیدایش دین در زندگى آدمیان، مفهوم خدا، داستانهاى دینى مانند داستان خلقت و هبوط آدم و حوا به تفصیل سخن گفت. او دین را در زندگى آدمیان، امرى زائد و برخاسته از ذهن کودکانه بشر مىدانست و مىگفت: سرانجام با رشد علمى انسان، بندهاى توهم از پایش باز مىشود و خورشید علم همچون فروریزى هیئت بطلمیوس، لایههاى تار دین را از اندرون روان آدمى برون خواهد راند.
فروید با همین نوع رویکرد به تجزیه و تحلیل روانشناختى دین پرداخت. روش پژوهشى او، روانْ تحلیلگرى، یعنى کاوش در لایههاى پنهان روان یا ناخودآگاه بود. فروید براى بررسى ریشههاى دین در زندگى انسان، فرضیههایى را مطرح کرد و سالها در تبیین فرضیههاى خود کوشید. نتیجه تلاشهاى وى در این زمینه، همان چیزى است که امروزه در کتابها ، به نام روانشناسى دین از نگاه فروید ( نظر فروید درباره دین ) شهرت دارد. در هر صورت، مىتوان گفت فروید رویکرد روانشناسى را به دین گشود و از همین رو، به تدریج دین با نگاه روانشناختى بررسى شد. امروزه، نگاه روانشناختى فروید به دین، در کنار دیگر دیدگاهها، مطرح است.
فروید و روانشناسى دین
فروید ، خود را یهودى رها شده، شکاک و کاملاً بىدین مىدانست. او بىدینى معمولى نبود، بلکه از دین یا دستکم از باورهاى کاتولیکها در فرایبرگ و وینتنفر داشت. او در پاسخ نامه رنه لافورگ که از او خواسته بود به دلیل هجوم نازىها فرار کند، نوشت: دشمن واقعى، نازىها نیستند، بلکه دشمن واقعى دین و کلیساى کاتولیک است».
مىتوان گفت فروید نهتنها از سنت کاتولیک نفرت داشت، بلکه از اعمال دینى یهود نیز متنفّر بود. فروید با بىرغبتى، دعاهاى عبرى مراسم ازدواجش را فرا گرفت و پس از ازدواج نیز، با سنگدلى تمام، همسرش را از آموزههاى یهودى باز داشت. فرزندانش نیز مجبور بودند به دور از هر گونه آموزشهاى تکالیف دین یهود، پرورش یابند؛ زیرا او تمامى شعائر دینى را از خانوادهاش دور مىداشت.
وى دین را امورى روانى مىدانست که به خارج فرافکنى مىشود و حتى اسطورههاى بهشت و هبوط انسان، خدا، خیر و شر و جاودانگى و غیره را به همین صورت تبیین مىکرد.
خدا در اندیشه فروید
لئوناردو داوینچى، پیشفرض اصلى نظر فروید درباره دین است. داوینچى، خارج از یک ازدواج رسمى زاده شد و در چند سال اول زندگىاش پدر نداشت. به باور فروید، همین امر سبب شد که او از دین روىگردان شود و چون از تهدید حضور پدر در اوائل کودکى به دور بود، خود را از قید و بندهاى دین رها یابد.
پیشفرض فروید آن است که عمیقترین ریشههاى دیندارى، در عقده اُدیپ قرار دارد. خداى شخصى از نظر روانشناختى، چیزى نیست، جز همان مفهوم پدر که تعالى رتبه یافته است. از نگاه زیستى نیز، فرزند انسان بسیار ناتوان است و در نتیجه، به دیگران نیاز دارد. از این رو، وقتى در آینده درماندگى و ضعف خود را در مقابل عوامل قدرتمند زندگى درمىیابد، با واپس روى و احیاى دوباره نیروهایى که او را در کودکى حفظ مىکردند، مىکوشد تا شاید نومیدى خود را انکار کند. حسرت از پدر که همواره ریشه هر شکلى از دین را رقم مىزند، گرفتارىهاى ناشى از عقده ادیپ، از جمله احساس گناه و ترس را به صحنه مىآورد. تسلیمپذیرى ناشى از فرمانبردارى از قدرت مطلقِ پدر در دوران کودکى که به صورت منِ آرمانی» درونفکنى مىشود، به صورت خدا فرافکنى مىگردد.
پدرکشى سرنوشتساز
در نظر فروید درباره دین ، توتمگرایى ریشه خداگرایى در میان انسانها است . او براى توجیه توتمگرایى، سناریوى زیر را امرى مسلم پنداشته است.
عشیرهاى کوچک تحت سیطره مردى قدرتمند و بسیار حسود زندگى مىکردند. مرد قدرتمند، تمام ن آنان را در اختیار گرفته بود و تمام رقیبان، از جمله پسران خود را از صحنه بیرون رانده یا کشته بود. یک روز برادران رانده شده با تبانى یکدیگر، پدر را کشتند و او را با حرص و ولع خوردند. آنها با نابودى او، همانندسازى با او را در پیش گرفتند و هر کدام بخشى از قدرت او را به دست آوردند. آنان پس از مرگ پدر، براى تملک ن به رقیبان همدیگر تبدیل شدند. از سوى دیگر، به دلیل عمل هولناک خود و سوختن در آتش ندامت، حیوانى را، چونان توتم، جانشین پدر قرار دادند و خوردن گوشت آن را تحریم کردند. آنان با تحریم کشتن توتم، عمل گذشته خود را فسخ کردند و با چشمپوشى از ادعاى خود درباره ن که اکنون آزاد شده بودند، از پىآمدهاى کردار خود اظهار انزجار کردند.
این رویداد وحشتناک، در خاطره پسران باقى ماند و به سرعت یاد و خاطره آن گرامى داشته شد. فروید، همانند روبرتسن اسمیت، همین امور را آغاز سنتهاى دینى مىداند.
در نظر فروید درباره دین میخوانیم که ، تأثیر عقده ادیپ بر تمامى صورتهاى اعمال دینى از جمله در دوران ما باقى مىماند. به باور او، هر کدم از نسلهاى بعدى تا زمان ما، احساس گناه را از کشتن و خوردن پدر به ارث بردهاند و یا با فرض قدرت مطلق، پندار این اعمال را تنها در خیال خود پروراندهاند. فروید فرض مىکند توتمگرایى که نخستین گام در پیدایش سنتهاى دینى به شمار مىآید، شروع بازگشت امور سرکوب شده را به تدریج به ذهن بشر آورده است. این بازگشت، فرایندى تحولى و تدریجى بوده است که در آن، جاى حیوان توتمى را یک خداى انسان انگاره واحد پر کرد.
خاستگاههاى سنتهاى دینى
دین در ردیف اعمال روانْ رنجورانه
براى فروید این پرسش مطرح بود که خاستگاه دین در میان افراد با این گستردگى چیست؟ فروید در نخستین مقاله خود در این زمینه، به شباهتهاى ویژهاى میان آیینهاى نِوْروزى و مراسم دینى اشاره مىکند. او مىگوید هر دو دسته این اعمال، با دقت موشکافانه در امور جزئى انجام مىپذیرند؛ تحمل هیچ وقفهاى را ندارند و بىتوجهى به آنها به نگرانى و احساس گناه مىانجامد. البته مناسک دینى بر خلاف مراسم نوروزى، هماهنگ با دیگر افراد جامعه انجام مىشوند. همچنین مراسم دینى در تمام جزئیات پرمعنا و هدفمند هستند؛ در حالىکه اعمال نوروزى کاملاً غیر منطقى و بىمعنا به نظر مىرسند. البته به نظر فروید، نوع عبادتکنندگان به اهمیت اعمال خود بسیار کمتوجهاند و چه بسا این افراد نیز از انگیزههاى رفتارهاى آیینىشان بىخبر باشند.
فروید از فعالیتهاى بالینى خود به این نتیجه رسید که آیینهاى نوروزى اجبارى، بر اثر فشار برخى تکانههاى جنسى پدید مىآیند. رفتارهاى آیینى، تا حدودى در دفاع از وسوسههایى پدید مىآیند که افراد را به ارتکاب رفتارهاى ممنوع وامىدارند. افزون بر این، این اعمال به منزله حفاظى در مقابل بدشانسى احتمالى هستند که روانْ رنجور، با ترس انتظار آن را مىکشد. اعمال وسواسى نیز، گونهاى مصالحه هستند. در نتیجه، این اعمال تا اندازهاى لذتى را که براى جلوگیرى از آن طراحى شدهاند، فراهم مىآورند. به باور فروید ، شکلگیرى دین نیز به ظاهر بر پایه سرکوب و بیزارى جستن از برخى تکانهها تحقق مىیابد، ولى در اینجا تکانههاى کنار گذاشته شده، تنها تکانههاى جنسى نیستند، بلکه افزون بر آنها، مجموعهاى از تکانههاى خودخواهانه را دربرمىگیرند که از نظر اجتماعى براى فرد زیانآورند.
ریشه مردانه دین
در بررسی نظر فروید درباره دین متوجه میشویم که او آشکارا روانشناسى دین را بر واکنشهاى مردانه متمرکز مىکند؛ به اعتقاد فروید، تنها رابطه دوگانه جنس مذکر با پدر در دوران کودکى فرد و نژاد او، محور دین را تشکیل مىدهد. حتى همه مطالعات موردى فروید به غیر از یک مورد از جنس مذکر بودند. او جز مقالهاى کوتاه درباره پیوستگى نیایش الهه دایانابا نیایش حضرت مریم و اشارههاى دیگر به الهههاى مادر، چیز دیگرى درباره جنس مؤنث ارائه نکرده است. البته از گفتار فروید برمىآید که او به اصل چندعاملى بودن دین متعهد بوده و امرى پیچیده مانند دین را به یک عامل نسبت نمىداده است. به باور فروید وظیفه روانتحلیلگرى تنها آن است که بر یک علت خاص پافشارى مىکند. در واقع، او با این بیان منکر مىشود که چنین علت خاصى تنها علت یا حتى مهمترین علت در میان علتها باشد. در هر صورت، فروید بر عقده ادیپ مردانه تأکید مىکند و مىنویسد: به نظر مىرسد جنس مرد در اکتساب دین، اخلاق و درک اجتماعى، نقش رهبرى را بر عهده داشته است و ن ، این امور را از مردان به ارث بردهاند».
خلاصه نظر فروید درباره دین
نظر فروید درباره دین ، سه جنبه دارد: ۱. عقده ادیپ که سازه بنیادین او در تبیین دین است؛ ۲. پدیدههاى ویژه دینى مانند مراسم انسانهاى اولیه و شکلگیرى سنت یهود؛ ۳. نگرش منفى او به دین.
نقش عقده ادیپ
ارنست جونز مىگوید: آنچه از پژوهشهاى دو دهه نخست روانْتحلیلگرى درباره دین به دست مىآید آن است که زندگى دینى نمایشى است درباره سطحى جهانى از عواطف، ترسها و آرزوهایى که در ارتباط کودک با والدین پدید مىآیند. به باور جونز، به کمک همین بینش، پنج ویژگى را که دانشمندان در پى آشکارسازى آن در دین بودهاند، مىتوان تبیین کرد: ۱. تمام ویژگىهایى که به نظام معنوى خاص نسبت داده مىشود و نیز بازخوردهاى هیجانى درباره آن؛ ۲. نگرانى ترسناک درباره مرگ؛ ۳. احساس معنا و ارزشهاى متعالی؛ ۴. پیوند با اخلاق؛ ۵. احساس بىکفایتی؛ یعنى اعتقاد به گناه و جرم.
روبرت کَیْسى همانند ارنست جونز، رفتار دینى یک پیرزن را دلیل بر آرزوهاى طولانىمدت درباره پدر و نیرومندى او در نظر مىگیرد. سرانجام، رفتارهاى دینىکنت نیکلاس لادوینگ زنیزندرف در زمره تصعیدهاى یک پاىتیست به شمار مىآیند و به عنوان انشعابهاى بالقوه مرحله ادیپى و نیز صورتهاى نادر عقده ادیپ در نظر گرفته مىشود. فیستر درباره زینزندرف که پاىتیستى پروپاقرص بود، مىگوید لیبیدوى دینى زینزندرف، به حفره کناری» بدن اختصاص یافته بود. به گفته فیستر، زینزندرف زخم کنار بدن را از دو نظر به اعضاى جنسى ن توصیف کرده است:
الف) نقش اعضا به عنوان مسیر تولد؛
ب) نقش آنها به عنوان عضوى براى روابط جنسی.
البته دیندارى همه افراد، آشکارا همانند زینزندرف، پویایى عقده ادیپ را نشان نمىدهد.
منبع : کتاب دیوید ام ولف۲
درباره این سایت